واقعیت‏ها یا رویاءها؟
شباهنگ راد شباهنگ راد

{پیرامون انقلاب چگونه به پیش می‏رود – حمید تقوائی –}

 

انقلاب، آزادی، دموکراسی، جایگاه چپ و نیروی هدایت‏گر مفوله‏های خود تعریفی نیستند بلکه حامل تعینات مارکسیست – لینیستی‏اند و از دینامیسم‏ها و کارکردهای سیاسی - اجتماعی معینی پیروی می‏نمایند. این مفوله‏ها تابع‏ی مضامین روشن‏اند و بی تردید بدون برخورداری محتوائی، کاربرد آن‏ها هم بنادرست و انحراف زاست. به عبارتی صحیح‏تر تمایلات و آرزوهای باطنی خود را نمی‏توان بر روی این واژه‏ها سوار نمود و به تهی نمودن آن‏ها گردن نهاد. متأسفانه تحریف واژه‏ها عمومیت پیدا کرده است و من‏حیث‏المجموع به فرهنگ و ادیباتِ سازمان‏ها و احزاب چپ خارج از کشور تیدبل گشته است و بیش از اندازه این جریانات دارند در جهت بی‏محتوائی آن‏ها گام بر می‏دارند. به دلیل این‏که در داخل نیستند و بدلیل این‏که بیش از اندازه ندانم‏کار و بی‏وظیفه‏اند و بیش از اندازه و به ده‏ها دلیل دیگر دارند از نقش آفرینی خود شانه خالی می‏کنند. می‏گویند توضیح و شرح واقعیات، بر دامنه‏ی پیشرفت‏ها خواهد افزود و نارسائی‏ها و معایب را یکی پس از دیگری به کنار خواهد زد؛ می‏گویند نمی‏توان از جایگاه چپ، به تحریف چپ پرداخت و نمی‏توان از موضع‏ی کمونیستی به مبالغه‏گوئی روی آورد.

 

مسلم است‏که تکامل جامعه مسیرها و تعینات خود را می‏طلبد و متدِ رشد و بالندگی، در خلاف تحریف حقایق است و در این میان بر هر انسان آزاده و مدعی برقراری جامعه‏ی کمونیستی‏ست تا - در هر شرایطی - ایرادات و موانع‏ی سیاسی – عملی جنبش را گوش‏زد نماید و در جهت بارآوری آن‏ها گام بر دارد. این‏روزها بیان و شرح واقعه، بخودی خود به معضل و مشکل اساسی تبدیل شده است. استنباط و تمایلات گروهی دارد به جای روشنگری و پای‏بندی به منافع‏ی عمومی می‏نشیند. براستی که حمید تقوائی را می‏توان از این‏دست افراد به حساب آورد. به دلیل این‏که دارد حقایق, جامعه و محتوای واژه‏ها را تحریف می‏کند و دارد جایگاه حزب‏اش را بنادرست تحویل دیگران می‏دهد. وی در سخن‏رانی خود پیرامون رویدادهای یک‏ساله‏ی اخیر در استکلهم می‏گوید: ".... قبل از هر چیز باید شما روندها و جنبش‏های اجتماعی را بشناسید و ببینید جریان و سیر تحولات به کدام طرف می‏رود. تیتر این سخن‏رانی هست انقلاب چگونه به پیش می‏رود. ممکن است کسی با همین کلمه انقلاب مسئله داشته باشد. چرا به این می‏گویید انقلاب؟ خیلی‏ها به آن انقلاب نمی‏گویند. خیلی از چپ‏ها به آن انقلاب نمی‏گویند و یا آن‏هایی که منافع‏شان اقتضا نمی‏کند نیز به آن انقلاب نمی‏گویند. خیلی‏ها هم از نظر ایدئولوژیک انقلابیند به این انقلاب نمی‏گویند. حزب ما از این لحاظ تقریباً منحصر به فرد است ... بنظر من، جامعه ایران برای همیشه وارد یک‏دوره انقلابی شده است. این دوره شروع شده و سال 88 بعنوان سال شروع انقلاب ایران ثبت خواهد شد". بر مبنای چنین ارزیابی‏هایی در ادامه تاکید دارد که " ... از همان قبل از 22 خرداد یک حزبی بگوید که این انقلاب است حتی اگر همه مردم می‏گویند زنده باد موسوی".

 

عجب زمانه‏ای شده است و حرف آخر حمید تقوائی آدم را بیاد این مثال می‏اندازد که  می‏گوید "حتی اگر همه مردم می‏گویند زنده باد موسوی"، من می‏گویم "حرف مرد یکی است". نمی‏دانستیم که عالم سیاست، تفاوتی‏های با عالم کهن و عقب‏مانده ندارد. همین گفته‏ی حمید تقوائی نشان می‏دهد که وی پیشاپیش تصمیم خود را از وقایع‏ی یک‏ساله‏ی اخیر گرفته است و دیگر کاری به این ندارد که مردم، در 22 خرداد 88 به پای صندوق‏های رأی رفتند تا نماینده‏ی خود را – و به هر دلیلی - از درون آن‏ها به بیرون بکشند؛ کاری به این هم ندارد که آغاز, به خیابان آمدن میلیونی مردم، برای باز پس گیری آرای یه "سرقت" بُرده شده از جانب مدافعین احمدی‏نژاد بوده است. مهمتر از همه‏ی این‏ها کاری به این ندارد که اگر همه بگویند زنده باد موسوی، وی حرف و نظر خود را دارد و ملاک‏اش اصلاً و ابداً، نگاه و نظر میلیونی مردم نیست و نمی‏خواهد به دلائل چنین موضوعی پی ببرد. مگر می‏توان ادعای مارکسیست – لنینسیت بودن را داشت و با واقعیات کاری نداشت و به نظرات مردم بی توجه بود و ماوقع را نادیده گرفت و همه‏ی آن‏ها را از قلم انداخت و بر اساس تمایلات خود جامعه را توضیح داد؟

 

در هر صورت و جدا از همه‏ی این‏ها، این سئوال طرح است‏که چرا باید و می‏بایست سال 88 را بمانند حمید تقوائی به عنوان شروع انقلاب ایران اعلام نمائیم؟ چه تفاوت‏های سال 88 – هم به لحاظ کمیتی و هم به لحاظ کیفیتی– یا اعتراضات گذشته داشته و دارد؟ بر مبنای کدام ارزیابی کمونیستی مجازیم بر نام اعتراضات اخیر "انقلاب" بنامیم؟ دینامیسم‏های انقلاب از منظر کمونیست‏ها کدام‏اند؟ انصافاً چرا مجاز نیستیم تا جنبش مسلحانه‏ی کُردستان، ترکمن صحرا، به خیابان آمدن بیکاران، هزاران اعتصاب و اعتراضات کارگری، واقعه‏ی 18 تیر 78، به آتش کشیدن پمپ بنزین‏ها و درگیری‏های آنان با نیروهای سرکوب‏گر رژیم و و و را، در این ردیف بدانیم؟

خلق هشت میلیونی کُرد چند سال آزگار و با سلاح به جان حکومت‏یان و دولت‏یان افتاد و هزاران کمونیست را در دل خود جای داد و به یمُن سلاح، پای جانیان بشریت را از خانه و کاشانه‏ی خود قطع نمود و علی‏رغم حمل سیاست‏های ناصحیح، طعم آزادی‏ها و دموکراسی‏های نیم‏بند را چشید و مهمتر از همه‏ی این‏ها در عمل به اثبات رسیده است‏که تحقق آزادی و سر انجام انقلاب و پس زدن رژیم بدون حمل ایده‏های تمام کننده و کمونیستی ناممکن می‏باشد. مضافاً این‏که می‏دانیم تحرکات و مبارزات ترکمن صحرا و اعتراضات کارگری – توده‏ای از همان روزهای نخست فضای جامعه‏ی ایران را در نوردید و سران حکومت را کلافه و وادارشان نمود تا بمنظور پایداری نظام‏شان به هر دری بزنند. براستی که تفاوت‏های کمی – کیفی اعتراضات سال 88 با سال‏های آغازین حکومت در چیست که این‏گونه در دالان‏ها و افکار حزب کمونیست کارگری ایران مقفود شده است؟

 

انقلاب بر خلاف نظر حمید تقوائی پیرو تعینات معینی‏ست که با شورش‏ها و اعتراضات جمعی تفاوت دارد. پروسه و روند انقلاب حامل چشم‏اندازهای روشن و به میدان کشاندن همه‏ی طبقات و از جمله طبقه‏ی کارگر است. شعارهای معین و روشن خود را دارد و کاملاً صفوف خود را با رنگ‏ها و جناح‏های حاکمیت سرمایه مجزا می‏نماید. انقلاب هرگر و هرگز به دنبال سرمایه و رنگ‏های انتخابی آنان نیست و بدون کمترین شک و شبهه‏ای همه‏ی آنانرا پس خواهد زد و سیاست مشخص خود را بر زمین می‏کوبد. با این اوصاف تعبیر بکار گرفته شده‏ی انقلاب از جانب حمید تقوائی نمی‏تواند منطبق با آموزه‏های کمونیستی باشد و در خدمت به روشنگری و توضیح مفوله‏های مارکسیست – لنینیستی نیست. اعتراضات مردمی سال 88 با تمامی ابعاد و کش و قوس‏های‏اش به آن درجه از رشد خود دست نیافت؛ به دلیل این‏که حامل ایده‏ها و برنامه‏های دگرگونه‏ساز نبود؛ به دلیل این‏که طبقات متفاوت و بویژه و بوِیژه طبقه‏ی کارگر را بهمراه خود نداشت؛ به دلیل این‏که بر سرشان، ایده‏های صحیح حاکم نبود؛ به دلیل این‏که فاقد هدایت کمونیستی - انقلابی بود.

 

حمید تقوائی دارد تلاش بسیاری بخرج می‏دهد و هم‏چنین دارد، انقلاب و مضمون آنرا به سطح مبارزات اقتصادی کارگری - اجتماعی تقلیل می‏دهد و در قسمتی دیگر می‏گوید: "... در دانشگاه در حروجی و ورودی زنانه و مردانه است، از این ساعت برادران از این پله‏ها می‏روند بالا و از این ساعت بعدی خواهران می‏آیند پائین ... می‏پرسید مضمون انقلاب چی هست؟ مضمون آن همین است".

"به كارگر حقوق نمیدهند. این استثمار نیست این سرقت در روز روشن است. آقا جان شش ماه كار كردم بنا به قوانین حتی خود سرمایه‏داری دستمزدم را بدهید٬ دستمزدم چه شد؟ من ٨ ساعت كار كردم فقط ٤ ساعت آن را سرمایه‏داری بعنوان مزد به من بر میگرداند٬ باشد تكلیف آنرا بعدا روشن میكنیم اما همان ٤ ساعت چه شد؟ یعنی اگر با فرمولهای اقتصادی بخواهید بیان كنید نرخ استثمار در آن مملكت بینهایت است٬ مخرج آن صفر است. در روز روشن این كار را میكنند و خواست كارگران هم این است كه دستمزدهای عقب افتاده را بدهید. مضمون انقلاب چی هست؟ مضمون آن همین است".

 

برگردان و ارزیابی حمید تقوائی این است و از همه هم می‏خواهد که چنان‏چه هر زمان و در هر کشور و یا در هر جوامع‏ای با نشانه‏های فوق روبرو گردیده‏اند باید و می‏بایست آن‏ها را با انقلاب و مضمون انقلاب یکی بدانند و چنان‏چه در این‏میان کسانی پیدا شوند و در خلاف ارزیابی وی قرار گیرند، بی تردید نام‏شان در ردیف "شکست خوردگان" نوشته حواهد شد!!

بی‏حقوقی دارد در این دنیای نابرابر بیداد می‏کند و همه‏جا سرمایه‏داران دارند با قوانین مصوبه و غیرمصوبه‏ی خود شیره‏ی جان کارگران ر ا می‏مکند و دست‏مزدهای آن‏ها را بالا می‏کشند؛ همه‏جا جانیان بشریت دارند بر تضیقات و تهدیدهای خود علیه‏ی محرومان می‏افزایند و همه‏جا دارند زندگی را بر میلیون‏ها انسان رنج‏دیده تنگ و تنگ‏تر می‏نمایند. در همین بیخ گوش ایران، طالبان و در روز روشن دارد دختران و زنان را به هزار دلیل واهی و ارتجاعی گردن می‏زند و مورد تعرض وحشیانه‏ی خود قرار می‏دهد و دارد زنان و دختران را از کسب و فراگیری آموزش باز می‏دارد؛ در عراق هزاران کارگر فاقد کمترین حقوق اولیه‏اند و سرمایه‏داران و کارفرمایان دارند حقوق‏شان را علناً بالا می‏کشند.

حمید تقوائی! آیا بنا به منطق شما ما مجازیم که اعلام نمائیم در این کشورها هم انقلاب شروع شده است و تاکید نمائیم که "مضمون انقلاب یعنی جی هست"؟، "مضمون آن همین است"؟ آیا فکر نمی‏کنید استثمار کارگران و تصویب هزاران قوانین دست و پا گیر، مختص نظام‏ سرمایه‏داری ایران نیست و همه‏جا صدای چنین جنایات و غارت‏گری‏هایی به گوش می‏رسد و سرتاسر دنیا را احاطه نموده است؟ هر جا که استثمار است و هر جا را که زنانه و مردانه کرده‏اند و هر جا که حقوق کارگر و غیره را بالا کشیده‏اند را که نمی‏شود با مضمون انقلاب یکی دانست؟!!

 

بی تردید حمید تقوائی تمایلی ندارد تا پوشه‏ی تهی نمودن واژه‏ها و تحریف حقایق را به بندد. به همین دلیل حوزه‏های متفاوتی و از جمله حوزه‏ی بررسی نقش چپ و بخصوص حزب‏اش را در همان سخن‏رانی باز می‏کند تا به نتایج دل‏بخواه‏ی خود برسد و در قسمتی دیگر می‏گوید: "در گفتگوئی که امروز با رادیو داشتم شنونده ای میگفت یک انقلاب خودبخودی در ایران شروع شده و حزب شما هم با وجود اینکه سی سال سابقه فعالیت دارد در این انقلاب حضور ندارد و سئوالش این بود که رابطه شما با این انقلاب چگونه است و چگونه میخواهید در آن دخالت كنید؟

 من در جواب گفتم كه هیچكدام از این فرضها را قبول ندارم. این انقلاب خود به خودی شروع نشد. سی سال فعالیت حزب ما در زمینه سازی این انقلاب کاملا نقش داشته است...... اگر حزبی مثل حزب ما نبود و اگر تلویزیونی مثل كانال جدید نبود و اگر آرمان و شعار آزادی برابری را که وسیعا در جنبش دانشجوئی جا باز کرد بمیان جامعه نمیبردیم، اگر كمپینی مثل كودكان مقدمند را راه نمی انداختیم و اگر عملا علیه اعدام رفراندوم نمیكردیم٬ كه كانال جدید این كار را كرد، این انقلاب چنین مضمون انسانی و رادیکالی نمیداشت، چنین خواستهای شفافی علیه اعدام و دیکتاتوری اصل ولایت فقیه مطرح نمی کرد، اینقدر دوام نمی آورد و کلا این روند را پیدا نمی كرد.

احزاب ارتباطشان با جامعه در دو سطح قابل بررسی است. یكی در سطح اجتماعی و در فضای سیاسی عمومی جامعه، یعنی همانطور که گفتم در سطح كلان، و دیگری در سطح تشكیلاتی و مستقیم. و این دومی بر مبنای اولی فقط معنی میدهد. رابطه حزب و جامعه مكانیكی نیست. اگر هم قابل مقایسه با قوانین فیزیک باشد فیزیك اتمی است، فیزیك - شیمی است و نه مكانیك نیوتونی".

 

تصورم بر آن است‏که حزب کمونیست کارگری ایران، کاملاً از دایره‏ی فکری یک جریان واقع‏گرا خارج شده است و دارد با عینک دودی - گروهی خود جامعه را می‏بیند. سی سالی‏ست که هیچ جریان سازمانیافته و کمونیستی‏ای در درون حضور ندارد و کارگران و زحمت‏کشان دارند بدون کمترین پشتیبانی‏ای از جانب سازمان‏ها و احزابِ مدافع‏ی خود به خیابان‏ها سرازیر می‏شوند و با سرمایه‏داران و کارفرمایان و ارگان‏های سرکوب‏گر نظام درگیر می‏شوند و هزینه می‏دهند؛ سی سالی‏ست که رژیم جمهوری اسلامی با زور و سرکوب عریان و خشن جنبش‏های اعتراضی - اجتماعی را به خاک و خون کشاند و هزاران تن را به بهانه‏های کذائی در ملاءعام اعدام نمود و در این میان حمید تقوائی دارد از حضور و هدایت حزب‏اش در چنین لحظاتی خبر می‏دهد و تاکیدش بر آن است که بروز اوضاع کنونی – یعنی وقوع اعتراضات مردمی – ماحصل فعالیت‏های حزب‏اش در سطح جامعه می‏باشد. بر مبنای چنین نگاه و خوش‏باوری‏هایی‏ست که دارد اعلام می‏نماید این جنبش، جنبش آگاهانه است!! بدون این‏که به این‏موضوع اشاره نماید که جنبش‏های اعتراضی آگاهانه، از همان آغازین حرکت خود، با شعارهای رادیکال به میدان خواهند آمد و سر آن‏ها در دست نیروهای کمونیستی – انقلابی‏ست.

 

پر واضح است‏که مضامین این دو جنبش – یعنی جنبش‏های خودبخودی و آگاهانه – متفاوت است و هر یک مختصات خود را دارا می‏باشد. اعتراضات گوناگون ایران اگر چه در دل خود جلوه‏هایی از آگاهی را با خود حمل می‏نماید، امّا فاقد ایده‏های روشن، منسجم و هدف‏مند و در همان حیطه‏ی جنبش‏های حودبخودی قابل تعریف است. متأسفانه دهه‏هاست که جنبش ایران در چنین مسیر و وضعیتی بسر می‏برد و چند دهه‏ای‏ست که اعتراضات و مبارزات توده‏ها، پراکنده، نامنسجم، بی ارتباط با دیگر طبقات و اقشار انقلابی و بی ارتباط با سازمان‏های کمونیستی - انقلابی و در یک کلام خودبخودی‏ست.

مازاد بر همه‏ی این‏ها و بر خلاف جمع‏بندی و نظر حمید تقوائی، متأسفانه و متأسفانه باید اذعان نمود که چند دهه‏ای‏ست چپ از نظر، نظری – عملی در درون از جایگاه لازمه و مکفی برخوردار نمی‏باشد. در بستر چنین حقایق تلخ و تأسف‏باری، حمید تقوائی به جای چاره اندیشی و تلاش بمنظور بررسی و کشف علل واقعی آن‏ها در صدد توجیه ناکرده‏های حزب‏اش است و نه تنها دارد جای مضمون انقلاب و جنبش‏های آگاهانه را با اعتراضات اجتماعی و جنبش‏های خودبخودی جابجا می‏کند بلکه آگاهانه هم دارد به تحریف حقایق خودی می‏پردازد و می‏گوید " .. سی سال فعالیت حزب ما، در زمینه سازی این انقلاب کاملاً نقش داشته است".

 

به جرأت می‏توان گفت که حمید تقوائی و حزب‏اش، پای‏شان را بر روی زمین قرار ندادند و در عالم خودند. کاری به مختصات و کاشی‏های چیده شده‏ی روی زمین ندارند و متأسفانه ذهن‏شان از واقعیات موجود و پارامترهای زمینی فرمان نمی‏گیرد. غرق در رویاءها و آرزوهای خودند و کاری به محیط ندارند و بر این باوراند که دنیای بیرون به گرد آنان است. کدام زمنیه سازی و تدارک انقلاب؟!! حزبی که در درون حضور ندارد و فاقد هسته‏ی یک‏نفره و دو نفره‏ی تشکیلاتی‏ست، چگونه می‏تواند تأثیرگذار و زمینه ساز تحرکات چند صد هزار نفری باشد؟ براستی که کدام کمونیست و مارکسیست - لنینیستی تاکنون توانسته است انقلاب را با "ریموت کنترل" به سر منزل مقصود برساند؟ "انقلاب تلویزیونی" بی‏معنا و ناممکن است!! به تجارب دیگر احزاب کمونیستی و کشورهایی که در آن‏ها انقلاب صورت گرفته است را نگاهی بی‏اندازید و به بینید که تا چه اندازه با ایده‏های حمید تقوائی هم‏طراز است. مگر می‏توان و می‏شود خارج از مدار مبارزه‏ی طبقاتی، طبقه‏ی بالا دست را به زیر کشید و حاکمیت کارگران و زحمت‏کشان را در جامعه برقرار نمود؟ هدایت مبارزات توده‏ای به لحظه‏ها بستگی دارد و مستلزم حضور لحظه‏ای نیروی مدافع‏ی وی در درون است. سی سال آزگار حمید تقوائی دارد نسخه‏ی ناصحیح می‏پیچد و سی سال آزگار رژیم هم دارد با اندک نیرو، ولی با سازمان نظامی منسجم‏اش طبقات و توده‏های ستم‏دیده را پس می‏زند و در این گیر و دار حمید تقوائی دارد از "پیشرفت" حزب‏اش در جامعه سخن می‏گوید و دارد یکی را در بُعد اجتماعی و در فضای سیاسی عمومی جامعه و دیگری را در حوزه‏ی تشکیلاتی تئوریزه می‏نماید. - بگذریم از اینکه از وعده‏ی خود در حوزه‏ی تشکیلاتی می‏ماند و از در, توضیح آن بر نمی‏آید -.

 

حقیقتاً که بی نظمی نظرات و تناقضات حمید تقوائی یکی و دو تا نیست. به روال همه‏ی "لیدر"ها و "رهبران" سازمان‏ها و احزاب تبدیل گشته است و آنان همواره بر اساس فضا و جو سالن سخن می‏گویند و تلاش‏شان بر آن نیست تا وفادار به ایده‏ها و نظرات گذشته‏ی خودشان باشند. به عنوان نمونه حمید تقوائی پیرامون "انقلاب" 57 و در همین سخن‏رانی می‏گوید: "... اگر می‏خواهید حکومتی شیبه حکومت موسوی بیآورید و صرفاً خامنه‏ای را بگذارید کنار باید مسلسل بیآورید در خیابان، مردم نمی‏ایستند راه دیگری باقی نمی‏ماند. مگر خمینی این‏کار را نکرد. تازه انقلاب 57 نه حزبی مثل حزب کمونیست کارگری بود و نه جامعه به این شکل چپ بود".

از نظر حمید تقوائی چون جامعه در سال 57 فاقد حزب کمونیست کارگری بود، توصیف و توضیح چپ به معنای امروزی نمی‏تواند هم صحیح باشد و بی همین دلیل هم نبود که چرخه‏ی "انقلاب" به راست چرخید و خمینی بر سر کار آمد. یعنی این‏که جامعه زمانی به سمت چپِ از نوع حمید تقوائی چرخید که حزب حمید تقوائی متولد شد!! اگر با همه‏ی ناباوری‏‏های‏مان سعی نمائیم تا نظر خود را با نظر حمید تقوائی هم‏سو نمائیم، آن‏وقت این جمع‏بندی حمید تقوائی را که در مصاحبه با ناصر اصغری و در انترناسیونال شماره‏ی 283 تحت عنوان "انقلاب 57 و جنبش‏های اجتماعی" آمده است و در آن تاکید می‏نماید که: "انقلاب 57 نه تنها اسلامی نبود بلکه در مضمون و محتوای خودش یک انقلاب چپ و آزادی‏خواهانه بود که بوسیله خمینی و اپوزیسیون اسلامی شاه به شکست کشیده شد" را چگونه می‏توانیم توضیح دهیم؟ چگونه می‏توانیم بخود بقبولانیم، جامعه‏ای که فاقد حزب کمونیست کارگری بود، می‏توانست از مضمون و محتوای چپ برخوردار باشد!! بالاخره تکلیف خواننده در این وسط چه می‏شود؟ آیا خودِ وی پاسخ منطقی‏ای در این زمینه دارد؟ 

16 آگوست 2010

25 مرداد 1389 

لینک سخنرانی حمید تقوائی

http://www.azadi-b.com/M/2010/08/post_116.html


August 17th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی